ناموجود
ناموجود
وامبری در خانواده یهودی فقیری در پادشاهی مجار به دنیا آمد. او تا سن دوازده سالگی به مدرسه روستائی در زادگاه اش میرفت، و استعداد قابل توجهی در یادگیری زبان از خود نشان داد. در سن ۱۶ سالگی، او به خوبی با زبانهای مجاری، لاتین، فرانسه، و آلمانی آشنا شده بود. او همچنین به سرعت انگلیسی، زبانهای اسکاندیناویایی، روسی، صربی و دیگر زبانهای اسلاو را فرا میگرفت. در سال ۱۸۴۶ او به پِرِس بورگ (براتیسلاوای امروزی) رفت، او سه سال در آن جا ماند. بعدها در وین و بوداپست به تحصیلات خود ادامه داد. او از طریق ترابوزان در کنار دریای سیاه، به تهران رفت. در طول راه با گروهی از زائران که از سفر حج بازمیگشتند، چندین ماه را در شهرهای مرکزی ایران (تبریز، زنجان و قزوین) گذراند. سپس از طریق اصفهان به شیراز رفت، و در ژوئن سال ۱۸۶۳ به شهر خیوه در آسیای میانه رسید. او که تا این زمان توانسته بود، شخصیت جعلی خود را با نام رشید افندی حفظ نماید، در ملاقات با خان خیوه هم ظاهر خود را نگه داشت. سپس به همراه گروه هم سفران اش از طریق بخارا به سمرقند رسید. آن جا سوء ظن حاکم را برانگیخت اما توانست حاکم را قانع نماید و در آخر ملاقات با حاکم را با کوله باری پر از هدایا ترک گفت. او از طریق هرات، و مشهد به تهران و از آن جا با گذر از ارز روم و ترابوزان در مارس ۱۸۶۴ دوباره به قسطنطنیه بازگشت. وامبری در سفرنامه اش از تجربیات بسیار تلخی طی گذار از ترکمنستان، ازبکستان و افغانستان یاد میکند. او مینویسد هر بار در یکایک این ممالک فکر کردم که درجه حد اعلای بی رحمی و شاید وحشیگری را تجربه کردهام ولی روز بعد با درجه بالاتری آشنا گشتم… بطوری که در انتها افغانستان را بی رحمترین و سنگدلترین منطقه یاد میکند که در عمرش دیده. در ص ۲۶۴ سفرنامه فارسی آمده: وقتی که از سرما به خود میپیچیدم. مرگ را جلوی چشم میدیدم از همسفران افغانی کمک خواستم. آنان در جواب گفتند «حاجی برقص، آنوقت گرم میشوی». به همین خاطر وقتی به خاک ایران وارد میشود و پس از چندی گنبدهای مشهد را از دور میبیند، خدای را شکر میکند که جان سالم بدر برده و پا به منطقه تمدن و فرهنگ گذارده. او میگوید «از دیدن اولین منظر مشهد قلبم از شادی مالامال شد». وامبری در مشهد با سرهنگ دولماژ انگلیسی که در «خدمت» دولت ایران بوده هفتهها راز و نیاز داشت. وامبری در این سفرنامه از سرنوشت بسیار تلخ هزارها گروگان (بچه، زنان و مردان پیر و جوان) ایرانی در دست ترکمنها یاد میکند که زندگانی خفت باری دارند و ترکمنها از وجه بازخرید آنان که اقوامشان در ایران میپردازند، امرار معاش میکنند.
کد کتاب | 2115 |
---|---|
نویسنده | آرمینیوس وامبری |
مترجم | فتحعلی خواجه نوریان |
گرداورنده | – |
ناشر | شرکت انتشارات علمی و فرهنگی |
سال نشر | 1365 |
نوبت چاپ | سوم |
ویژگی جلد | گالینگور |
اندازه | وزیری |
شماره برگ | 562 ( مصور ) |
جنس برگ | سفید |
کیفیت | بسیار خوب |
ناموجود
سوالات متداول - شماره تماس پشتیبانی 09133252344
هنوز بررسیای ثبت نشده است.