ناموجود
ناموجود
… شب از نیمه گذشته و نخستین لحظات اولین روز ماه اوت ۱۹۱۴ میلادی آغاز شده است. در یکی از مستعمرههای آفریقایی فرانسه و در دفتر بیمارستانی که خوابگاههایش از تنه درختان ساخته شده و بام آن را به نی و برگهای پهن و بلند پوشاندهاند، مردی که در نور نیمرنگ چراغهای نفتسوز سرگرم نواختن پیانو است به صدای زنی که میگوید: نصف شب است دیگر دکتر! دست از نواختن بر میدارد.
هیچ وقت زیر بار نرفتم که حتما باید آدم معقولی باشم!….قَسَمی است که تو جوانیم خورده ام. دیدم آدم های بزرگ وقتی از آرمان ها و شور و شوق خودشان حرف میزنند انگار از بچه های مرده شان یاد میکنند…وحشتم ورداشت که نکند یک روز من هم مثل آنها بشوم آن وقت به این نتیجه رسیدم که باید زندگیم را با یک روحیه تازه طی کنم.
دکتر آلبرت شوایتزر نویسنده, دانشمند الهیات, فیلسوف, طبیب وجراح و موسیقی شناس بزرگی که در سی و یک سالگی شهرت, زن و فرزند و زندگی خود را در آلزاس پشت سر گذاشت و روانه آفریقا شد تا باقی عمر خود را صرف مرهم گذاشتن بر همنوعان سیاه و درد کشیده خود بکند و با هزینه خود بیمارستان لامباره که شهرت جهانی دارد را تاسیس کرد….با شهرت “بزرگترین نوازندهِ ارگ آثار باخ” به پایتخت های اروپا سفر می کرد و با رسیتال های ارگ و ضبط صفحات موسیقی به هزینه های بیمارستان کمک میکرد….
دستان جادویی دکتر شوایتزر به همراه دستیار وفادارش, ماری و دوست سایه به سایه اش پدر شارل جهان را از جهالت و سیاهی برای ساعاتی بیرون آورد و رنگ امید به دنیایم زد…من دکتر شوایتزر را در خیالم نگاه داشته و همیشه عاشقش خواهم ماند..
کد کتاب | 3037 |
---|---|
نویسنده | ژیلبر سسبرن |
مترجم | احمد شاملو |
گرداورنده | – |
ناشر | سازمان انتشاراتی و فرهنگی ابتکار |
سال نشر | 1361 |
نوبت چاپ | نخست |
اندازه | رقعی |
شماره برگ | 204 |
کیفیت | بسیار خوب |
ناموجود
سوالات متداول - شماره تماس پشتیبانی 09133252344
هنوز بررسیای ثبت نشده است.