ناموجود
ناموجود
اگر بخواهیم آثار خواندنی ادبیات جهان را که با موضوع دیکتاتوری نوشته شده اند، نام ببریم بدون شک یکی از آنها “بعل بابل یا زنده باد مرگ” فرناندو آرابال است. «بعل بابل» نامه هایی است از مردی بستری در بیمارستان به زنی که مادر او است، نامه ها بیانگر خاطرات کودکی راوی است. خاطراتی پراکنده و محو از کودکی پسری که پدرش ناپدید شده و تنها تصویری که راوی از او به یاد دارد، تصویری است رویاگونه. پدر راوی در جریان جنگ داخلی به جرم «شورش نظامی» دستگیر شده. آن موقع راوی سه سال داشته است. پدر یک بار در زندان دست به خودکشی می زند و به علت اختلال روانی به بیمارستان منتقل می شود و پنجاه روز بعد می گریزد. راوی نزد مادر و خاندان مادری، در نظامی مادرسالار بزرگ می شود. نظامی که بنیان های آن از همان عناصری تشکیل شده که حکومت دیکتاتوری فرانکو نیز برساخته و مروج آنها است. مادر در این نظام همواره نشسته بر یک صندلی در اتاقی تاریک تصویر می شود. اتاقی که مادر از ترس شنیده شدن حرف هایی که بین او و پسرش رد و بدل می شود، پنجره هایش را می بندد و کرکره هایش را پایین می کشد. بیرون از اتاق نباید کسی به اختلاف پسر و مادرش پی ببرد. همه چیز باید خوب و بی نقص به نظر برسد. مادر زنی سختگیر و مستبد است که می خواهد پسرش حتماً به نظام بپیوندد. پسر اصلاً روحیه نظامی ندارد. مادر می کوشد منش سختگیرانه خود را در تربیت فرزند پشت نقاب خیرخواهی و عشق به فرزند پنهان کند و اعمال خود را موجه جلوه دهد. پدر راوی در روایت خاندان مادری به مثابه واژه یی است حذف شده و حرف زدن از او ممنوع است. تصویر پدر از همه عکس های خانوادگی قیچی شده و خانواده، همدست با حکومت دیکتاتوری فرانکو او را از متن زندگی بیرون رانده اند. همان طور که لابد حکومت اسپانیا نام مخالفان خود را از تاریخ رسمی اش حذف می کرده. آنچه از پدر برای راوی مانده یک «پیپ دکتر پلومپ» است و آن خاطره محو ساحل و دست های پدر که پای فرزند را چال می کند. «بعل بابل»، روایت تحقیر و خشونتی است که نشانه های آن را در جای جای متن رمان می توان جست وجو کرد. تحقیر و خشونتی که ناخودآگاه راوی را تکه تکه کرده، پدرش را آواره کرده و خود او را با روحی متلاشی بر تخت بیمارستان، تنها رها کرده است… فرناندو آرابال زاده یازدهمین روز اوت ۱۹۳۲ در ملیلا اسپانیا. آرابال در حوزههای متفاوتی چون نمایشنامهنویسی، فیلمنامهنویسی، سرودن شعر، نقاشی و کارگردانی فعالیت داشته است. از این لحاظ او را میتوان هنرمندی چند بعدی و دارای کانالهای خلاقیتی گوناگون دانست. تحصیلات متوسطه را در شهر وانس گذراند و در این دوران شروع کرد به سرودن شعر و نوشتن قطعات کوچک نمایشی. در سال ۱۹۵۱، برای تحصیل در رشتهی حقوق به مادرید برگشت و همزمان نخستین نمایشنامههای خود را نوشت که معروفترینشان نمایشنامههای پیکنیک در میدان جنگ و سهچرخه بود. در همین ایام هم بود که اولین نشانههای بیماری سل همراه با تب شدید در او نمایان شد. سال ۱۹۵۵، یک بورس سه ماههی تحصیلی در پاریس به او تعلق گرفت. چیزی از اقامتش در این شهر نگذشته بود که به دلیل حاد شدن بیماریاش در بیمارستان بستری شد و بعد از بهبودی تصمیم گرفت برای همیشه در پاریس بماند. در سال ۱۹۵۸ با لوس مورو، استاد ادبیات اسپانیایی ازدواج کرد و به همت او نمایشنامههای آرابال به زبان فرانسه ترجمه و منتشر شدند. نمایشنامههایی نظیر نیایش، دو جلاد، فاندو و لیز و گورستان اتومبیلها. یک سال بعد، نمایشنامهی پیکنیک در میدان جنگ در پاریس به روی صحنه رفت و باعث شهرت آرابال شد. همین سال او نخستین رمانش، بعل بابل یا زندهباد مرگ را منتشر کرد و از آن پس آثارش را به زبان فرانسه نوشت. او که به دلیل سبک نمایشنامههایش، در این دوران، در کنار نمایشنامهنویسان پیشرو سبک ابسورد، نظیر ساموئل بکت، اوژن یونسکو و آرتور آدامُف، قرار میگرفت، در سال ۱۹۶۲، همراه رولان توپور و آلخاندرو ژودوروفسکی جنبشِ Panique را پایه نهاد.
کد کتاب | 1293 |
---|---|
نویسنده | فرناندو آرابال |
مترجم | مدیا کاشیگر |
گرداورنده | – |
ناشر | دودج |
سال نشر | 1358 |
نوبت چاپ | اول |
ویژگی جلد | شمیز |
اندازه | رقعی |
شماره برگ | 88 |
جنس برگ | سفید |
کیفیت | بسیارخوب |
ناموجود
سوالات متداول - شماره تماس پشتیبانی 09133252344
هنوز بررسیای ثبت نشده است.